حرف بد از ادبیات مردمان دور باد! جامعه امروز، آماده فعالیت بیشتر زنان است سوگند خداوند برای رستگاری ما | درس‌های سوره شمس با یازده سوگند برای اهل تدبر در قرآن به‌نام غیرت ناب مدافعان حرم | گزارش شهرآرانیوز از مراسم تشییع پیکرهای مطهر شهدای مشهدی مدافع حرم در مشهد + فیلم آیت‌الله علم‌الهدی: جوهره اصلی مقاومت، ایمان به خداست | ترویج فحشا، راهبرد دشمن برای تضعیف غیرت انقلابی تولیت آستان قدس رضوی: آموزه‌های قرآن را در زندگی عینیت دهیم آثار اجرای عدالت در کلام فاطمه‌زهرا (س) تلاش با چاشنی علم و عشق | با چه کار‌هایی می‌توانیم به امام عصر (عج) نزدیک شویم نشست ادبی «کلمات ملکوت» در مشهد برگزار شد بخش عمده‌ای از شعر فارسی، شعر آیینی است برفی که بر رکوع نشست «حیات» شهیدان در قرآن بنده خدا، عیسی مسیح (ع) | مروری بر روایات به جامانده از امام رضا (ع) پیرامون پیامبری که مبشر بود کربلای ۴؛ این حماسه ماناست پیکر کارمند شهید سفارت ایران در سوریه، پنجشنبه در مشهد تشییع می‌شود سومین اجتماع بزرگ دختران سلیمانی در مشهد برگزار خواهد شد برگزاری جشن تکلیف دانش‌آموزان مشهدی در حرم مطهر امام‌رضا(ع) + فیلم (۴ دی ۱۴۰۳) برگزاری مراسم وداع با پیکر کارمند شهید سفارت ایران در سوریه، در حرم امام‌رضا(ع) لزوم تعامل و همگرایی دستگاه‌های اجرایی ستاد خدمات سفر خراسان رضوی برای خدمات‌رسانی شایسته به زائران رضوی و مسافران نوروزی رابطه تعقل با سخن گفتن
سرخط خبرها

خدمت به زائرانی که مشق عشق می‌کنند

  • کد خبر: ۱۳۲۵۶۴
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۲
خدمت به زائرانی که مشق عشق می‌کنند
از اقبال خوب، نوبتم شد در روضه منوره خدمت کنم. همان ساعت اول، پیرمردی با هیکلی درشت و به سختی از پله‌های دارالتوحید پایین می‌آید.

از اقبال خوب، نوبتم شد در روضه منوره خدمت کنم. همان ساعت اول، پیرمردی با هیکلی درشت و به سختی از پله‌های دارالتوحید پایین می‌آید.

یک دستش به دیوار است و دست دیگرش یک لیوان آب. باید بپرسم تا از آوردن آب به داخل منصرفش کنم یا اگر واقعا لازم دارد، خودم کمکش کنم.‌

می‌پرسم: پدر جان! آب را کجا می‌آوری؟

نفس نفس می‌زند؛ «برای تو آورده ام. بیرون آب خوردم. دلم خواست برای یک خادم هم آب بیاورم. این کار را همیشه می‌کنم.»

لیوان را‌ می‌گیرم و‌ می‌گویم: «دستت طلا! شرمنده کردی پدر جان!»‌

می‌گذارمش لبه قفسه قرآن‌ها -که حالا خالی است- و هرازچند دقیقه، یک جرعه از آن می‌خورم و تا آخر پاس، لذتش را‌ می‌برم.

یکی از همکاران پیشکسوت از ماجرای تشرفش می‌گوید: «سال‌ها تلاش کردم و چند آدم بانفوذ را واسطه کردم. اما نشد به خدمت مشرف شوم. چندوقتی دنبال خانه دار کردن یک سید عیالوار جذامی بودم. عاقبت، پیگیری‌ها جواب داد و برایش یک خانه خریدیم. فردایش فهمیدم همان ساعتی که در بنگاه قولنامه را امضا می‌کردیم، در حرم، قائم مقام آستان، حکم خادمی مرا امضا می‌کرده است و من خدمتم را مدیون دعای آن سید جذامی هستم.»

زائر سال خورده قدم برمی دارد و بلندبلند می‌گوید: «آقایان! برای همه دعا کنید. برای مردم مظلوم افغانستان دعا کنید.»

یک جوان شاد و شنگول که قدری مشکل حرکتی و تکلم دارد، به طرف من می‌آید و شکلات تعارفم می‌کند که: «اگر بدانی چقدر خوشحالم! دفعه قبل که حرم آمدم، مجرد بودم. حالا عقد کرده ایم و با خانمم به حرم آمده ایم.»

تبریک می‌گویم و قول می‌دهم هر وقت یادم بود، برای خوشبختی خودش و عروس خانم دعا کنم.

درحالی که به سمت ضریح می‌رود، می‌گوید: «هزار تومان انداخته ام در صندوق نذورات تا امام رضا (ع) خوشبختمان کند.»

عاشق ساده دلی و یکرنگی اش شده ام.

در بازگشت، راهش را گم کرده است و یکسره از لای گلدان‌ها سرک می‌کشد به قسمت خانم‌ها و گویا نگران است همسرش را پیدا نکند.

ناگفته پیداست که اگر فرد دیگری این کار را‌ می‌کرد، به او تذکر می‌دادم. ولی او حال دیگری دارد. چیزی بین استرس و خوشحالی و عشق. تا لحظه آخر، چهره اش را با چشم دنبال می‌کنم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->